عاشق دیوانه زهرا
زهرا عشقه منه ، من دوسش دارم
نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

Faghat Mitonam Begam 

Daghonam

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

بوسهبوسهبوسهبوسه

Afshin kheyli Mamnon dadash

maerefateto eshghe 

MerC

U is My 

BeSt FriEnD

بوسهبوسهبوسه

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

گریهگریهگریه

نداشتن تو یعنی اینکه : دیگری تو را دارد،

نمیدانم نداشتنت سخت تر است

 یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد........

گریهگریهگریه

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

گریهگریهگریه

این روزها آنقدر تلخ است

که وقتی میخندم 

قلبم تیر میکشد

گریهگریهگریه

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

harchi fek mikonam nemifahmam ke 

chera in ghad zahra ro dos daram

ama joreate harf zadan ba zahra ro nadaram

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

dige omidi be residan be zahra nadaram

nemidonam che kar konam 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

:*(

:*(

man hamishe tanham 

:*(

:*(

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 این داستان خدایی اشک آدم رو در میاره 

 

 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،

ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ

ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ

ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟ

ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،

ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.

ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ.

ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ

ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ

ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،

ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.

ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ

ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ

ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.

ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ

ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ

ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:

ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 سلام 

این داستان زیبا رو یکی از بازدیدکنندگان

فرستاده که واقعا زیباست

 

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت

که توی یه سی دی فروشی کار میکرد.

اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی

می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون…

بعد از یک ماه پسرک مرد…

وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر

گرفت مادرپسرک گفت که او مرده و اون رو

به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی

سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد

و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟

چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی

جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد! 

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

 لطفا از همه صفحات وبلاگ دیدن فرمایید

 

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

love

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

از کسانی که نظر میدن واقعا ممنونم

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.

خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...

بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم

زخم پاهايم به من ميخندد...

خسته شدم بس كه تنها دويدم...

اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...

مي خواهم با تو گريه كنم ...

خسته شدم بس كه... تنها گريه كردم...

مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...

خسته شدم بس كه تنها ايستادم

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 Beautiful love wallpaper 50

دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست

گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه !

اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم

در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

زهرا دوستت دارم

باور کن

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد

اگر به حجله آشنايي ، برخوردي وعده اي به تو گفتند

كبوترت در حسرت پركشيدن پر پر زد !

تو حرفشان راباورنكن !

تمام اين سالها كنارمن بودي !

كنار دلتنگي دفاترم !

درگلدان چيني

نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط معشوق زهرا جون |

 

اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد

اگر به حجله آشنايي ، برخوردي وعده اي به تو گفتند

كبوترت در حسرت پركشيدن پر پر زد !

تو حرفشان راباورنكن !

تمام اين سالها كنارمن بودي !

كنار دلتنگي دفاترم !

درگلدان چيني

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به معشوق زهرا مي باشد.